بسم الله الرحمن الرحیم
عید سعید غدیر را به ملت مسلمان ایران تبریک میگویم و از خداوند متعال نزدیک شدن به آرمانهای صاحب غدیر را برای آنان و تمامی مسلمانان جهان مسئلت میکنم. در این عید شیعیان برای هم برکت و بهروزی آرزو میکنند و از یکدیگر تحفههایی را میطلبند که به تحقق چنین آرزوهایی کمک کند و متضمن سرانجامی نیکو برای ملت و کشور خصوصا در شرایط بحرانزده کنونی باشد. چنین انتظاری از ما نیز هست و حتی اگر این انتظار وجود نداشت برآورده کردن آن وظیفهای بر عهده ما بود. برای این منظور کاری که از ما برمیآید صمیمیت در خیرخواهی است، حتی اگر آن را نپذیرند، و پایداری در دوراندیشی است، حتی اگر چنین نامی بر آن نگذارند. خطرهایی بزرگتر از آن در پیش است که چه ما و چه دیگران از خویشتن یاد کنیم و واقعیتهایی سترگتر از آن در برابر قرار دارند که با نادیدن ناپدید شوند. با استمداد از لطافتی که فضای عید ایجاد کرده است و با استفاده از فرصتی که روز شانزدهم آذر به وجود میآورد چه چیز بهتر از پرداختن به آنچه میتواند داروی درد امروز باشد؛ دارویی که الزاما تلخ نیست، اگر پیشداوریها را کنار بگذاریم.
روز دانشجو در پیش است. در تاریخ معاصر ما جنبش دانشجویی همواره نوعی پرچم و گواه برای حركت مردم بوده است. در روزهای تلخ بعد از کودتا و در تاریكترین برهه از تاریخ ملت ما، زمانی كه همه آرزوها برباد رفته به نظر میرسید آنچه در شانزدهم آذر 1332 روی داد شاهدی بود كه معلوم میكرد روح مردم و خواستههای تاریخیشان هنوز زنده است. آن «سه قطره خون» و آن «سه آذر اهورایی» كه روز دانشجو را پایه گذاشتند، اگر پس از نیم قرن هنوز از تازگی، درخشندگی و اهمیت برخوردارند، به خاطر آن است که نسبت به وجود و حیات واقعیتی عظیمتر در جان مردم شهادت دادند. این گواهی در سالها و نسلهای پس از آن نیز از سوی جنبش دانشجویی ادامه داشت و هنوز ادامه دارد. جامعه به دلایل بسیار گرایشهای در حال تکوین در بطن خویش را پیش چشم كسانی كه تنها به ظاهر آن مینگرند نمایان نمیكند. دگرگونیهای بزرگ معمولا متهمند كه یكباره روی میدهند و از بازیگران سیاسی فرصت هماهنگ شدن با خود را دریغ میكنند. البته در حقیقت هیچ تحولی دفعتا تحقق نیافته است؛ تنها بروز و ظهور تغییرهاست كه شكلی دفعی دارد. در چنین شرایط گواهانی كه از اعماق ناپیدای جامعه خبر میدهند به راستی ارزشمندند.
جنبش دانشجویی در تاریخ معاصر ما همواره حاوی گزارشهایی از شكلگیری جریانهای عمیق سیاسی و اجتماعی در متن جامعه بوده است. این نقشی است كه اگر حاكمان با درایت برخورد میكردند میتوانست و میتواند برای عبور كمهزینه به سمت توسعه و پیشرفت بیشترین بهرهها را برساند، اما آنان خشمگینانه این نشانگر ذیقیمت را میشكنند؛ آنان دوست دارند به خود تسلی دهند كه حركتهاي دانشجويي جز غوغاي چند جوان پرسروصدا نيستند كه اگر خاموش شوند صورت مسئله از اساس پاك خواهد شد؛ داستانی تكراری از انكار واقعیتها و تلاش برای تولید و تفسیر اطلاعات مطابق میل دولتمردان كه تقریبا هیچ عهد تاریخی بدون شمهای از آن پایان نیافته است. ان هولاء لشرذمه قلیلون، (گفتند كه) اینها گروهی ناچیزند (به قول امروزیها خس و خاشاکی بیش نیستند)، و انهم لنا لغائظون، و آنها ما را به خشم میآورند، و انا لجمیع حاذرون، و ما همگی در آمادهباش به سر میبریم، فاخرجناهم من جنات و عیون، پس خداوند آنان را از باغها و چشمهسارها بیرون كرد، و كنوز و مقام كریم، و از گنجها و از جایگاه دلپسند.
چه تلخ است اگر پس از این همه عبرتهای دور و نزدیك مشابه این خطا هنوز در رفتار کسانی دیده شود؛ آنهایی كه اصرار دارند بگویند مردم دیگر ساكت شدهاند و فقط دانشجویان ماندهاند؛ در دانشگاهها هم فقط تهران ناآرام است، از تهران هم فقط دانشگاههای مادر هیاهو میکنند، آنجا هم كانون جنبش و جوشش، چند نفر جوان غریبند كه اگر آنها را به اخراج از خوابگاه و محرومیت از تحصیل تهدید و محكوم كنیم داستان تمام میشود. خوب! تمام این كارها را كردید، پس چرا داستان تمام نشد؟ زیرا حركت دانشجویی گواه بر واقعیتهایی بزرگتر از خویش است. ای کاش قدر آن را میدانستند، از پیشآگهیهایی كه درباره تحولات دور و نزدیک میدهد درس میگرفتند و خود را با این تغییرات هماهنگ میكردند، خصوصا اینك كه دانشجویان نه مستورهای كوچك از مردم، که یكی از وسیعترین و فعالترین قشرها را تشكيل ميدهند. درحال حاضر از هر بیست ایرانی یك نفر دانشجوست. متصدیان امور اگر پیش از این به نقش آنان به عنوان گواه فردا توجه كرده بودند اینك در چنین بحرانی قرار نداشتند.
البته این یك قاعده دوسویه است. حركات دانشجویی هم به اندازهای كه از تمایلات واقعی جامعه خبر بدهند نیرومند و ریشهدارند، زیرا قدرت نهادهای اجتماعی در گرو پایبندی به ضرورتی است كه آنها را ایجاد و ایجاب میكند. نسل ما آن زمان كه در حركات دانشجویی شركت داشتیم به روشنی میدید كه پیوند با متن جامعه تا چه حد در تواناییهایش موثر است. در آن زمان گرایشهای بسیاری میان دانشجویان به چشم میخورد. اگر انجمنهای اسلامی از همه قویتر بودند به خاطر آن بود كه از واقعیتهای اجتماعی بیشتر نمایندگی میكردند.
بسیاری از فعالان دانشجویی امروز، گردانندگان فردای جامعه خواهند بود و این دلیلی مضاعف است تا مظهریت از واقعیتهای اجتماعی را از دست ندهند . قدرت و سرزندگی آنها در گرو این رمز است. راز موفقیت سیاستمداران نیز همین است. آنها تا اندازهای كه بتوانند خواستها و تمایلات جامعه را بشناسند و با آنها منطبق شوند، بلكه تجلی و گواه آنها قرار بگیرند، قادرند به کشور خود خدمت كنند، یا لااقل قدرتمند باقی بمانند. و این تصور كه كسی میتواند به رغم گرایشهای مردم بر آنان حكومت كند بیشتر از یك توهم نیست. حتی زمانی كه یك دولت موفق میشود با تكيه بر نيروي سركوب موجودیتش را حفظ كند فیالواقع از انطباق خود با آمادگی جامعه برای تمكین در برابر زور ارتزاق كرده است، گرچه اين تمكين هم تا ابد نميپايد.
جامعه ما اینك شگرفترین تحولات را تجربه میكند؛ بعد از حوادثی كه چند ماه گذشته به خود دید كیست كه بتواند این حقیقت را انكار كند؟ ماهیت دقیق این دگرگونی چیست؟ این بزرگترین سوال برای ما و برای مخالفان ماست. آنان نیز اگر بدانند كه چه رویداد عظیم و مباركی در راه است، كلاهخودها و چوبدستیهایشان را كنار میگذارند و به دنبال ابزارهایی برای پرستاری از این گیاه پاك كه در خاك ما جوانه زده است میروند.
در میان زیباییهای بسیاری كه روزهای پیش از انتخابات را نورانی میكرد زیباترین پدیده جمع شدن مردمی از سلیقههای گوناگون گرداگرد هم بود. آنها برای آن كه به این كار موفق شوند تفاوتها و تنوعهایشان را كنار نمیگذاشتند، بلكه به رسمیت میشناختند. كسی لازم نمیدید كه برای شركت در این یكرنگی هویت خویش را از دست بدهد و دیگری شود. در آن یگانهشدنها حظی وجود داشت كه فطرتهایمان میپسندید. آن زنجیرههای سبز انسانی كه شهرهاي ما را فرا گرفت نمايشي تهی از حقیقت نبود. قرار نبود بعد از آن كه از پل گذشتیم به سرنوشت یکدیگر اهمیت ندهیم و جانهایمان نمیخواست كه پس از چشیدن طعم آن یگانگی از نو پراكنده شویم. چنین چیزی بدون تردید نشانهای از طلوع بزرگی و رشد در حیات یك ملت است.
بزرگی یک ملت در ثروتمند بودن یا قدرتمند شدن نیست؛ اینها فقط بخش كوچكی از آثار آن است. بزرگی يك ملت در عظمت جان اوست. بزرگی به آن است که بتوانیم امور ظاهرا ناسازگار را با هم داشته باشیم. خانه كوچك مکانی است فقط براي «من»، اما در خانه بزرگ برای ديگران هم جا وجود دارد. كارفرمایی که جانش کوچک بود فكر میكرد جز با تجاوز به حقوق كارگران نمیتواند مالی بیندوزد، حال آن كه كارآفرین بزرگ تنها راه سود بردن را سود رساندن میبیند. همینگونه است تفاوت كارگر كوچك و كارگر بزرگ. به هزار دلیل تنها راه بهرهمند شدن این است که همه با هم بهرهمند شوند، اما كسانی كه كوچكند ظرفی ندارند كه در آن دیگری هم بگنجد. همچنین است تفاوت دینداری كه بزرگ است و دینداری كه كوچك است. دیندار بزرگ امام صادق (ع) است كه در خانه خدا مینشیند و با منكر خدا حکیمانه گفتگو میكند. حقیقت خانه خدا همان قلب اوست كه برای همگان جا دارد و برای همه حق قائل است؛ حق زیستن، حق شنیدن، حق برگزیدن، حق اشتباه كردن، حق بزرگ بودن. آری بزرگ بودن، و الا بزرگ به كوچك چه كار دارد؟ غیردیندار را در جايگاهي ميبيند كه میتواند به زیباییهای دین رو كند، اگر نتوانسته است حقیقتی را بیابد احتمال درك آن را از سوی دیگری نادیده نگیرد، یا میتواند كوچك باشد و هر چیزی را که نچشیده است انکار کند؛ هر چیزی را كه درك نمیکند ترك كند و بیآنكه بنشیند و برای فهمیدن گوش بدهد، عقاید دیگران را بیاساس بخواند.
ملت ما اينك دارد نشانههای بزرگی خود را به نمایش میگذارد؛ آن تحول شگرفی که جامعه ما در تكاپوی تجربه آن است این است. البته چیزی كه اهمیت دارد خود این بزرگی است و نه نشانههای آن. نشانههایش را باز میگوییم تا خود آن را باور کنیم كه چونان بهار از راه میرسد و حیات ما را دیگرگون میكند؛ تا به مباركی آن ایمان بیاوریم و از تغییراتی که ایجاد میکند نترسیم. این همان رشدی است که انقلاب ما به امید آن بنا نهاده شد. چندی گذشت و از آن غافل شدیم، ولي پروردگارمان غافل نشد. بذری را که سی سال پیش از این با هزار امید در خاک خود کاشته بودیم پرورش داد تا اینک که جوانههایش را پیشرویمان قرار داده است.
نشانههای بزرگی يك ملت شبيه به صفاتی است كه از یك انسان رشید انتظار ميرود. كسی كه آرمان ندارد هیچ نمی ارزد، اما کیست که بتواند در عین آرمانگرایی ارتباط خود را با واقعیتها از دست ندهد؟ یک انسان رشید؛ و یک ملت بزرگ. اگر مردم علیرغم تمامی صحنههای تلخی که در این چند ماهه دیدهاند همچنان اجرای بدون تنازل قانون اساسی را شعار محوری خود ميدانند به آن خاطر نیست كه اگر چیز دیگری بخواهند به آنها داده نمیشود. تنها و تنها حکمت و واقعبینی مردم بود که اجازه نداد رفتار زشت حاکمان به واكنشهای عصبی و لجامگسیخته بیانجامد.
به عنوان مثالی دیگر صفت شجاعت را در نظر آورید. شهامتی که یک انسان رشید (مثلا یک پدر در دفاع از فرزندش) نشان میدهد همراه با هیاهو نیست، مانع از دوراندیشی و مستلزم قبول هزینههای بیدلیل نیست، اما هولانگیزتر و اثرگذارتر از زور بازوی دیگران است. آیا مشابه این کیفیت را در شجاعتی که مردم ما به نمایش میگذارند مشاهده نمیکنید؟
به عنوان مثالی دیگر انعطاف یک انسان رشید به معنای وادادگی نیست، بلکه بدان معناست که او برای رسیدن به مقصود خود پر از راهحلهای گرهگشاست. در طول شش ماه گذشته هر روز روزنههايي كه مردم ميگشودند بسته میشد و آنان هربار بدون آن که به رودررویی کشیده شوند یا آرمانشان را کنار بگذارند راهحلهای جدید خلق میکردند.
به عنوان مثالی دیگر به صبر و متانتی که در حرکت مردم وجود دارد نگاه کنید؛ خواستههایشان را چنان با حوصلهای زندگی میکنند که گویی میتوانند صد سال آنها را زندگی کنند؛ حوصلهای كه مخالفانشان را خسته كرده است، حوصلهای که از رشد حکایت میکند.
و به عنوان مثالی دیگر انسان رشید کسی است که اعتماد به نفس دارد؛ یعنی نسبت به ارزشهای وجودی خود آگاه است. براي زماني طولاني ما اينگونه نبوديم. سرهاي ما فروافتاده بود. دو قرن وابستگي خودباوري را از ملت ما گرفته بود، تا اين كه انقلاب ترميم این باروی فروریخته را آغاز كرد. ولی آیا بلافاصله به این هدف رسیدیم و عمق روح خود را از آن لطمههای تاریخی پاک کردیم؟ پس چرا وقتی هنرمندانمان در جهان مورد تحسین قرار میگرفتند متعجب میشديم؟ انگاری احتمال هم نمیدادیم كه از ایرانی هنری سر بزند، یا اگر بدبین بودیم بیباور به آن كه ممكن است كمترین نكته قابلستايشي در ما وجود داشته باشد به دنبال ردپای توطئه میگشتیم. آیا اگر یک انسان رشید هم مورد تحسین قرار گیرد اینگونه واکنش نشان میدهد؟ یا او از فضائل خويش آگاه است، به قدري كه تمجيدها نه جانش را ذوقزده ميكند و نه مسيرش را تغيير ميدهد. در چند ماه گذشته ملتها ايرانيان را بسیار ستودند، اما واکنش مردم ما را در مقابل این تحسينها با گذشته مقایسه کنید تا ایمان بیاورید که جان جامعه ما دارد نشانههای عظمت را تجربه میکند.
در سند چشمانداز بیست ساله آمده است كه ایران باید در سال 1404 قدرت اول منطقه باشد. آیا قرار است در آن سال ما به منطقه و جهان راست بگوییم كه قدرت بزرگی هستیم یا دروغ بگوییم؟ آیا قرار است در حالی كه هنوز بزرگ نشدهایم لباسهای بزرگ بپوشیم تا عظیم به نظر برسیم؟ آیا قرار است در سطح كشورهای منطقه طرحهای عمرانی نیمهكاره افتتاح كنیم، یا سفرهای شكستخوردهمان را با امدادهای رسانهای پیروزی بنامیم، یا خود را كانون دائمی جنجالها قرار دهیم، یا با تحقیر دیگران و توهین به آنان ادعای عظمت كنیم؟ یا قرار است واقعا قدرتمند باشیم؟ این سوال را از آنجا میپرسم كه یك كشور تنها زمانی بزرگ است كه ملتی بزرگ داشته باشد.
دعایمان مستجاب شد و ملت با تكیه بر زانوان خود به بلوغ و رشدی كه شایسته او بود رسید، منتهی مشكل آن است كه یك ملت بزرگ نمینشیند تا در روز روشن رایش را ببرند و هیچ نگوید. یك ملت بزرگ انتخابات درجه دو انتصابی را تحمل نمیكند. وقتی كه یك ملت بزرگ میشود دیگر خدمتگزارانش اجازه ندارند به او بگویند چه باید بخورد و كجا باید برود و چه كسی را برگزیند و به چه چیز و چه كس اعتماد كند. یك ملت بزرگ از شورای نگهبان انتظار دارد آنها را قانع كند كه تقلبی در انتخابات روی نداده است، نه آن كه تنها يك ادعا پیش رویشان بگذارد و ادعای خود را باطل کننده انبوهی از مشاهدات و مستندات بداند.
از ما میخواهند كه مسئله انتخابات را فراموش كنیم، گویی مسئله مردم انتخابات است. چگونه توضیح دهیم که چنین نیست؟ مسئله مردم قطعا این نیست که فلانی باشد و فلانی نباشد؛ مسئله آنها این است كه به یك ملت بزرگ بزرگی فروخته میشود. آن چیزی که مردم را عصبانی میکند و به واکنش وا میدارد آن است که به صریحترین لهجه بزرگی آنان انکار میشود.
مگر نمیخواهید که ما نباشیم و شما باشید؟ راهش توجه به این واقعیت است؛ مردم با زید و عمرو عهد اخوت ندارند و آن كسي را بيشتر ميپسندند كه حق بزرگي آنان را كاملتر ادا كند. این مسئلهای است که توجه به آن نه فقط گره انتخابات، كه هزار گره دیگر را نیز میگشاید. و اگر بنا باشد حل نشود آرزو کنید که دامنههای مشکل در یك انتخابات، محدود بماند.
برادران ما! اگر از هزینههای سنگین و عملیات عظیم خود نتیجه نمیگیرید شاید صحنه درگیری را اشتباه گرفتهاید؛ در خیابان با سایهها میجنگید حال آن که در میدان وجدانهای مردم خاکریزهایتان پی در پی در حال سقوط است. 16 آذر دانشگاه را تحمل نمیکنید. 17 آذر چه میکنید؟ 18 آذر چه میکنید؟ چشماني را که در صحن دانشگاه به رزمایشهاي بيفايده افتاده و آنها را نشانه ترس یافته چگونه تسخیر میکنید؟ اصلا همه دانشجویان را ساکت کردید؛ با واقعیت جامعه چه خواهید كرد؟
اینها سخنانی است که ما از روی خیرخواهی میگوییم و شنیده نمیشود. اگر میشنیدند راه پیروزی خیلی نزدیک میشد؛ آن پيروزي را میگویم كه عبارت از غلبه یک حزب نیست، بلکه فراگیر شدن بلوغ یک ملت است؛ آن پيروزي كه انسانها را همچون جوانههای یک مزرعه يكي يكي و گروه گروه بزرگ میکند و بی آن که لازم باشد هویت خود را از دست بدهند سبز میکند، تا جایی که خود زندانبان از کارهایی که میکند خجالت بكشد.
اخیرا شنیدم بسیج دانشجویی یكی از دانشگاهها در مراسم خود برای مخالفان هم فرصت سخن گفتن قرار داده است؛ این یك شروع خوب است. یا شنیدم كه در عید غدیر مخالفان مردم به یكدیگر شال سبز هدیه میدهند. از دیدگاهی كه این همراه شما مینگرد این را بزرگترین عیدی است. زیرا این ما نبودیم كه سبز را انتخاب كرديم، بلكه سبز بود كه ما را برگزيد. آیا ممكن است كه این رنگ، برادران ما را نیز برگزیند؟ آری ممكن است، زیرا ذيجود کسی است که به حیله حیلهزننده نگاه نمیكند، و راه سبز شدن بر هیچ کس بسته نیست.
میر حسین NANموسوی
دیدار میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با خانواده در آغاز سال نو...
ما را در سایت دیدار میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با خانواده در آغاز سال نو دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : freeiran88 بازدید : 118 تاريخ : سه شنبه 18 دی 1397 ساعت: 20:03